۱۲ تیر ۱۴۰۲

سئوالات سال ۳/۲۰۲۳

 


2023


 

07.12.2023

سوال زیر یک متن طولانی را شامل می شد که در ارائه مطلب تأثیر چندانی نداشت. از اینرو اصل مطلب را به عنوان سوال اصلی آن متن ارائه داده ایم.

با درود

..... آیا منظور شما از اشاعه ملی گرائی، یک وطن پرستی تمام عیار است و یا یک وطن دوستی؟. با توجه به نقطه نظرات نوینی که در زمینه های مختلف ارائه می دهید، کلأ نظر شما در مورد پرستش چیست؟ ..... با تشکر از شما

 

پاسخ:

با درود

ابتدا به قسمت دوم سوال شما می پردازم، بدین شرح:

شما سوال بسیار مناسبی را مطرح نموده اید. بگذارید در این رابطه مطلبی را برای شما بگویم که تا بحال حتی در مقالات انتشار یافته ام عنوان نکرده ام.

" از یک وضعیت خاص روحی به پائین، پرستش به مفهوم واقعی آن، یک امر ارادی نیست. "

این بدان مفهوم است که صرف دعا کردن در مقابل عکس پیامبران، به کلیسا، مسجد، معبد، خانقاه و کنیسا رفتن و مراسم دینی را بجا آوردن به هیچ وجه پرستش محسوب نمی شود. در بهترین  حالت این اعمال را می توان توجه به مبدأ قلمداد نمود نه پرستش.

تا زمانی که شما از نظر روحی از مرزهای ویژه ای عبور نکرده اید، پرستش وجود ندارد مگر بنابر تشخیص آن مبدأ. بگذارید با یک مثال مسئله را روشن کنم.

برای بسیاری از افراد، اتفاق افتاده است که بارها یک قطعه موسیقی دلخواه خود را گوش داده اند و از آن لذت برده اند اما برخی اوقات نادر، با گوش فرا دادن به همان قطعه موسیقی به ناگاه حالشان دگرگون شده و از خود بی خود شده و حتی گریسته اند، بدون آنکه قبل از آن و یا در هنگام گوش فرا دادن به آن موسیقی به یاد خدا بوده و یا نام او را بر زبان رانده باشند. این حالت دقیقن مفهوم پرستش است، زیرا آن منبع بی نهایت، از طریق نت های موسیقی، انرژی ویژه ای را به روح، روان و از آنجا به مغز و سراسر بدن شما انتقال می دهد که باعث توجه روحی شما به یک عشق عمیق و بی مانند و ضمنن بسیار جاذب می شود که از طرف مبدأ اصلی خلقت برای شما ارسال شده است. مدت اثر این حالت و مقدار جاذبه آن بستگی به فکت های زیادی دارد، از جمله درجه پیشرفت روحی شما و یا حتی در مواردی ویژه به بیماریی که بدان دچار هستید.

در پاسخ به این سوال که بر چه اساسی این حالت پیش می آید باید گفت:

 برخی اوقات در واکنش به یک اقدام مثبت و یا یک عمل نیک که شاید بدون پیش زمینه فکری و تصمیم قبلی انحام داده اید، این هدیه شفابخش به شما داده می شود. عرفای قدیمی، این حادثه را دیدار یار می نامیدند. یکی از بزرگان معنوی، در جهان موازی کوانتمی، یک بسته بسیار قابل ملاحظه پوئن مثبت دریافت داشته بود، فقط به خاطر آنکه روزی در یکی از زندگی های زمینی خود یک بچه گربه در حال مرگ را از روی زمین برداشته، به خانه برده و با محافظت از آن، این بچه گربه را احیا نموده بود.  این در حالی است که او خود تصور می کرده،  یک عمر نماز خواندن و روزه گرفتن و ارشاد مردم، یقینن کافی خواهد بود تا آن هدایا و پوئن ها را بدست آورد.  

یکی از شاهکارهای استاد الهی، استفاده از موسیقی برای درمان بیماری های روحی، روانی و حتی جسمی افراد ، به ویژه دانشجویانشان بوده است. ایشان نوع بیماری را تشخیص می دادند، انرژی لازم را سوار بر امواج ملودی های ناشی از نواختن نتهای موسیقی می نمودند که  با بازی انگشتان با سیم های تنبور بوجود آمده بودند.  به گواه عده ای از دانشجویان ایشان آنها این انرژی را دریافت داشته، شفا می یافتند. این گزارشات را ژان دورینگ در کتاب «روح نغمات» توضیح داده است.

با این حساب، پرستش یک حالت بسیار ویژه است که فقط در برخورد با آن منبع بی نهایت و کاملن زلال امکان پذیر است، حالتی که مولانا را در یک زمستان سرد، در خانقاه خود با دری باز، از سر شب تا سحر با پیشانی بر زمین نهاده شده و ریشی که بر اثر یخزدگی اشکهای او، به زمین چسبده بوده است، نگاه می دارد تا مریدان او را یافته و نجات دهند.

با این وصف، شما می توانید مادر و پدر، پیر و پیامبر و یا همسر خود را دوست داشته باشید و به کشور خود و هویت ملی آن عشق بورزید، اما هرگز قادر به پرستش اینها نخواهید بود.

بنابر این من معتقد به یک ملی گرایی معتدل هستم که در کل به مفهوم وطن دوستی و احیای هویت ملی می باشد و نه وطن پرستی. ضمنن همانطور که بارها در مقالات متعدد عنوان داشته ام، ملی گرائی ایرانی هرگز به فاشیسم و نازیسم تبدیل نخواهد شد. زیرا در میان ملی گرایان ایرانی حتی یک مورد آنتی سمیتیست مشاهده نشده است و اگر تنها همین مورد در میان نباشد، یک ملی گرای افراطی را شما می توانید هرچیز بنامید غیر از فاشیست و نازیست. این در حالی است که چپ تندرو، اسلامگرائی رادیکال و ناسیونالیسم عربی به همان علت که عنوان شد، در ذات خود آلوده به فاشیسم و نازیسم پنهان و گاه آشکار می باشند. 

برای درک بهتر تعاریف فاشیسم و نازیسم به مقاله « ناسیونالیزم مانعی در مقابل گلوبالیزم و تجزیه طلبی » رجوع شود.

به زودی نقطه نظرات خود را بطور دقیق تری در مورد ناسیونالیسم متعادل ایرانی، در مقام یک آلترناتیو برای چپ و راست سنتی در سیستم های حکومتی جهان ارائه خواهم داد. 


با آرزوی موفقیت

فرامرز تابش

..................................................................
07.12.2023 
                                                                                          

 سوال

با درود

اگر در جمعی، گروهی، اداره یا سازمانی هستیم که به ناحق به فردی یا افرادی ظلم میشود و آن شخص به واسطه موقعیت کاری (رتبه پایین تر) یا توانایی بدنی، توان دفاع از خود را به خوبی ندارد، وظیفه ما در آن وضعیت نظاره گر هستیم از دیدگاه دانشگاه سیر کمال چیست؟ تاثیر در سیرکمال دارد. حتی اگر آن شخص به ما بدی کرده باشد یا دشمن ما باشد. با تشکر


پاسخ

با درود

به هر اندازه که در امکان مان باشد می توانیم به شخصی که گمان می رود مورد ظلم قرار گرفته است یاری برسانیم، به شرط آنکه اولویت ها رعایت شوند. برای مثال، در این میان حقوق شخص سومی نقض نشود. س

به عقیده من همان روحیه ظلم ستیزی و میل به کمک به دیگران، در پیشرفت روحی موثر واقع خواهد شد. مخصوصن اگر آن شخص، دشمن ما باشد و ما بدی او را با خوبی پاسخ بدهیم، اثر بزرگتری دارد.  زندگینامه استاد الهی سرشار است از چنین گذشتهای مورد اشاره شما.س


 
با آرزوی موفقیت
فرامرز تابش

.........................................................

 

01.12.2023 

                                                                                          

 دسوال

با درود و عرض......س

همانطور که حتمأ از آن اطلاع دارید مدتی است که در ایران، آخوندها را در مدارس و مراکز آموزشی به عنوان روان شناس و روانپزشک!!!! به کار گرفته اند. چون شما در این زمینه مقالاتی دارید می خواستم نظر شما را در این رابطه بدانم. با سپاس


پاسخ

با درود

این یک شوخی تراژیک و بسیار دردناک و غم انگیز است و عواقب شومی در پی دارد که در آینده شاهد آن خواهیم بود. س

با آرزوی موفقیت

فرامرز تابش

........................................................................

سوال

با درود و سپاس از ..... س
از آنجا که من خود یک روان شناس بالینی هستم بخوبی می دانم که ما در مجامع آکادمیک تقریبن به بن بست رسیده ایم. از طریق یک ویدئوکلیپ به زبان انگلیسی که در آن به تشریح روان پرداخته بودید با پژوهشکده اندیشه آنلاین آلمان آشنا شدم و تازه متوجه شدم در این رابطه نقطه نظرات بسیار بیشتری را به زبان فارسی و دیگر زبانها انتشار داده اید. به عقیده من این نظرات بسیار جالب هستند. اما برای درک بهتر از آنچه در رابطه با روان ارائه داده اید یک سوال اساسی دارم که خدمتتان عرض می کنم. 

نقاط برجسته و بارز تمایز روانشناسی ارائه شده توسط شما نسبت به آنچه تاکنون در مراکز آکادمیک ارائه شده و تدریس نیز می شوند چیست؟

پاسخ

 با درود
ببینید من فکر می کنم همه این مسائل را در مقالاتی که در مورد روانشناسی نوشته ام بخوبی توضیح داده ام. در اینجا ضمن ارائه یک مثال ملموس، می توانم بطور خلاصه همه آنچه را در آن مقالات تشریح نموده ام، لیست کنم. برای درک بهتر مطلب  می توانید به مقالات من در بخش «روان شناسی از دیدگاه ما» مراجعه کنید.
س


ما برای اولین بار در جهان مشخص نمودیم که:
 
س
س ۱- روان دقیق در کجا قرار دارد. س
س ۲- روان چگونه ایجاد می شود. س
س ۳- در درون روان چه می گذرد.س
س ۴- چه عوامل داخلی در درون روان به کنش و واکنش با یکدیگر می پردازند.س
س ۵- کدام عوامل خارجی بر روی این منطقه انرژیایی موثر واقع می شوند.س
س ۶- چه عواملی باعث بیماری های روانی می شوند.س
س ۷- بعد از مرگ، روان چه می شود.س
س ۸- ارتباط روان با سیستم کارما چیست.س
س ۹- چگونه و با چه الگوریتمی روان بر روی رفتار و افکار انسانها تأثیر می گذارد.س
س ۱۰- مبنای تعیین آنکه بیماری روانی و روحی چه وجه تمایزی با یکدیگر دارند.س


و البته موارد دیگری که ممکن است در خاطر نداشته باشم. در هر حال همه آنچه گفته شد، مواردی هستند که روانشناسی آکادمیک کنونی از آن بی اطلاع است. همه آنچه روانشناسی غالب کنونی ارائه داده است در واقع در یک روند طولانی مشاهده رفتار غیرعادی ها در مقایسه با رفتار عادی ها بدست آمده است، بدون آنکه یک مرکز آکادمیک به این سوال پاسخ داده باشد که رفتار عادی چیست و رفتار غیرعادی کدام است. در این ارتباط یک مثال برای شما می آورم. ما رفتار یوگی های هندی  و یا دراویش قادریه به ویژه کس نزانی ها را می بینیم. آنها کارهای عجیبی انجام می دهند که با رفتار عادی بشر مطابقت ندارد و با آنکه ما اینجا در پژوهشکده اندیشه آنلاین آلمان بر اساس آموزش های استاد الهی صد در صد با آن اعمال مخالف هستیم، اما جهان علوم آکادمیک هم تا بحال نتوانسته دلیلی علمی و قانع کننده برای آنچه حقیقتن در انجام این اعمال در نقض قوانین بیولوژیکی و فیزیولوژیکی به انجام می رسد ارائه دهد و بسادگی به توصیه دانشمندان آتئیستی چون پروفسور شان کرول از کنار آن گذشته است. این امر به مفهوم جارو کردن گرد و غبار به زیر فرش است. ضمن آنکه هیچ روانشناسی هم پیدا نشده است که حاضر باشد این افراد را متهم به بیمار روانی بودن نماید زیرا اطلاعات آنها از این جریانات کافی نیست. این امر فقط در توان روانشناسی ارائه شده توسط ما قرار دارد و امکان پذیر است، زیرا استاد الهی با تشریح دو منبع اصلی  و ازلی انرژی در جهان هستی، در عمیق ترین شکل آن، هنجار و ضد هنجار را توضیح داده و تشریح نموده اند.
س

حال اجازه دهید با یک مثال دیگر دیدگاه خود را در مورد روانشناسی ارائه دهم. همه ما حتی آنها که با روانشناسی آکادمیک آشنائی ندارند، جمله معروف « به نیمه پر لیوان توجه داشته باش» را شنیده اند و هر کجا که صحبت از خوش بین بودن باشد  تبلیغات بسیار وسیعی در مورد آن می شود. حال آنکه برداشت من از آموزش های استاد الهی آن است که :س


س " به نیمه پر لیوان توجه داشته باش تا دچار بدبینی، دلسردی و افسردگی نشوی، اما تمرکز خود را بر روی نیمه خالی لیوان بگذار و سعی کن آن را بر طرف کنی. "س


این متد را من القاء نوع دوم می نامم و آن را کامل تر از متد القاء نوع اول یعنی « به نیمه پر لیوان توجه داشته باش» می دانم، زیرا باعث می شود شما خود را کامل تر کنید. این امر حتی در امور اجتماعی نیز موثر واقع می شود. برای مثال شخصی از اینکه فقط یک دوست دارد افسرده و نگران است، روان درمانگر به او القاء نوع اول را تجویز می کند. این خوب است اما کافی نیست زیرا با تجویز القاء نوع دوم که ما ارائه می دهیم، شخص سعی می کند با تمرکز بر نقاط منفی خود که مانع دوست یابی او می شود و رفع تدریجی آن ضعف ها، به درجه ای بالاتر از سطح روحی- روانی قبل دست یابد. 
 
س


در این مورد می توان بیش از چند کتاب، مطلب نوشت. اما من این امر را به نسل جدید دانشجویان استاد الهی واگذار می کنم. کار من در حال حاضر ساختن چهارچوب ها و شابلون های تعیین شده در مورد جهان بینی سیرکمال استاد الهی می باشد که آخرین جهان بینی در تمدن حاضر خواهد بود.
 
س
ضمنن باید بر این امر تأکید کنم که ما به هیچ وجه در تخاصم با مراکز آکادمیک نیستیم،  زیرا می دانیم آنها با آن امکاناتی که در دست داشته اند عمل کرده و سعی در کمک به انسانها نموده اند. کار ما ایجاد پارادایم های نوین در همه زمینه های علمی  می باشد که فهم و درک قوانین جدید در یک نظم نوین را امکان پذیر می کند.
س

با آرزوی موفقیت

فرامرز تابش


 
23.11.2023 
                                                                                          

 سوال

با درود، چند سوال دارم که بدون حاشیه آن ها را مطرح نموده و پیشاپیش از پاسخی که به آنها خواهید داد تشکر می کنم.

سوال اول: در اکثر مقالات ملی گرایانه، شما از اصطلاح معروف اما نخ نما شده «اتحاد سرخ و سیاه» استفاده می کنید. آیا فکر نمی کنید این مسئله به یک کلیشه قدیمی تبدیل شده است؟

 

با درود

پاسخ به سوال اول:

اتحاد سرخ و سیاه به مفهوم اتحاد مابین اسلامیست ها و چپ گرایان است که نه تنها یک کلیشه قدیمی نیست، بلکه بزرگترین مشکل کنونی جهان است که اثرات مخرب و ویرانگر آن را در حال حاضر در سراسر جهان شاهد هستیم.

در اروپا جنگنده های روسی بر روی بیمارستانها، کودکستان ها و مدارس در اوکراین بمب می اندازند و چپ گرایان آن را تأیید می کنند و عملیات ویژه می نامند و صدائی از اسلامگرایان شنیده نمی شود. در اسرائیل تروریست های حماس آن کارهای ضد انسانی را بر علیه زنان و کودکان انجام می دهند و بازهم همین چپ های حامی حقوق کودکان!!! کاملن خاموش می مانند و یا بعضن از آن دفاع می کنند، اما زمانی که طرف مقابل دست به حمله تلافی جویانه می زند، این افراد با فعال کردن اسلامیست ها، در دانشگاه های آمریکا و در خیابانهای کشورهای آزاد راه پیمایی های تند و تیز، سازمان دهی می کنند و با ارائه آماری که از خود تروریست ها گرفته اند شعار «کودک کشی را متوقف کنید» راه می اندازند. حال اگر اسرائیل در جبهه روسیه و چین قرار داشت، شاهد هیچکدام از آشوبی که در شهرهای کشورهای دمکراتیک در این رابطه براه انداخته اند، نمی بودیم. نتیجه آنکه این امر یک مسئله سیاسی می باشد و نه حقوق بشری.

مقدمتن باید دانست که برای من، جان و امنیت همه کودکان جهان، چه عرب و چه اسرائیلی، چه ایرانی و اکراینی یا روس و آمریکائی... بطور یکسان اهمیت دارد. بطور فراگیرتر، نه تنها جان و امنیت کودکان، بلکه حتی جان یک پروانه و یا یک گل نیز مهم است و باید از آن حفاظت نمود، اما زمانی که مورد حمله قرار می گیرید باید با تمام قوا از خود دفاع کنید.

قبل از آنکه به ادامه مطلب بپردازم لازم است توضیح دهم که منظور از اسلامیست ها، اسلامگرایان تندروی جهادی ضد جهان غرب می باشد و نه مسلمان به مفهوم عام آن، زیرا مسلمانان متعادل و نیک نفسی یافت می شوند که سرشان بکار خودشان گرم است و وارد این جریانات نمی شوند. ضمن آنکه چپ گرائی در این دوره هیچ مفهومی ندارد جز مخالفت در حد نابودی دمکراسی در جهان غرب.

حال سوال اینجاست: آیا واقعن مسئله اسلامیست ها و چپ گرایان حمایت از کودکان است؟

پاسخ آن است که بطور قطع و یقین خیر، جان کودکان ایرانی، افغانی، اسرائیلی و اکراینی برای اسلامیست ها و چپ گرایان، پشیزی ارزش ندارد، زیرا از اینها نمی توانند برای اجرائی شدن مقاصد سیاسی خود سود جویند. حتی کودکان عرب فلسطینی نیز برای این افراد فقط جنبه یک ابزار برای ایجاد خبرهای تبلیغاتی را دارند که پایه و اساس آن را اطلاعات جعلی تشکیل می دهد، زیرا برای این افراد هدف وسیله را صد در صد توجیه می کند و هدف چیزی نیست جز نابودی دمکراسی. ناگفته نماند هم اسلامیست ها و هم چپ گرایان ساکن کشورهای غربی!!! بخوبی از مواهب دمکراسی برای خود و خانواده شان سود می برند.

با این حساب اتحاد شوم اسلامیست ها و چپ گرایان نه تنها یک مسئله قدیمی نیست، بلکه کاملن بروز است و کلیشه ای بودن آن هم ریشه در قدرت گرفتن روز افزون این معضل دارد که جهان را به خطر انداخته است.

در این رابطه یک نکته مهم آنکه: روز به روز نقاط ضعف و روزنه های نفوذ در شابلون سیاسی دمکراسی غربی روشن تر می شود. درست به همین دلیل است که روز به روز ملی گرائی در سراسر جهان در حال گسترش است. در این رابطه باید بگویم

همانطور که در مقالات متعدد توضیح داده ام نگرانی من از رادیکال شدن ملی گرایی می باشد که در آن صورت دیگر نمی توان آن را ملی گرائی نامید بلکه صحبت از راست افراطی خواهد بود.

در این ارتباط چندین سال پیش در هنگام مطالعه خدمات توماس جفرسون، یکی از پدران بنیان گذار آمریکا، به جمله ای از او برخوردم که مرا بسیار تکان داد او نوشته بود:

 «من در حضور خدا سوگند خورده‌ام که دشمن همیشگی هرگونه خودکامگی در اندیشه بشر باشم»

من هم در مقابل همان خدا سوگند یاد کرده ام تا آخرین نفس دشمن هرگونه افراط، خشکه گرائی و دگماتیسم باشم. زیرا بخوبی می دانم افراط گرایی، سرآغاز خودکامگی در اندیشه بشر است. درست به همین دلیل است که معتقدم زمان پایان دادن به خودکامگی چپ گرایان و اسلامیست های تندرو فرا رسیده است. در سالهای پیش رو شاهد آن خواهیم بود که این معضل به مرور حل خواهد شد، زیرا کشورهای غربی در حال بیدار شدن از یک خواب طولانی زمستانی هستند.

توصیه من به نسل جوان این دوره و به ویژه نسل آینده ایرانیان آن است که:

 " ملی گرا باش و داشته های کشورت را گرامی بدار، اما تعادل را حفظ کن. این بدان معناست که لازم نیست از چپ جهان وطن متنفر باشی، زیرا وجود چپ، آتئیست، ادیان و فرقه های متفاوت و دیگر عقاید، برای ایجاد تعادل در جامعه مفید است و ابزار کنترل آن تنها و تنها در ایجاد قوای قانون گذاری، دادگستری و مجریه کاملن مستقل است. تنها راه جنگ با عقاید متفاوت در صورت ضرورت، استدلال و منطق است که طی یک پروسه طولانی مطالعه و پژوهش ایجاد شده باشد. اندیشه قوی ابزار مورد نیاز توست. "

............................

سوال دوم: آیا فکر نمی کنید مخالفت شما با روس ها، بریتانیایی ها و اعراب، آن ملیت ها را بر علیه ما ایرانیان می شوراند و دشمن می کند؟

 

پاسخ به سوال دوم:

من هیچگاه با روس ها، بریتانیایی ها، اعراب و یا با هیچ کس دیگر مخالفتی نداشته ام. مخالفت من تنها با سیاستهای استعماری کشورها بوده است و نه با مردمان آنها، آنهم در مقام پژوهش های تاریخی، زیرا ایران را روسیه (و اتحاد جماهیر شوروی) و بریتانیا تکه تکه نمودند. با این حال هرگز شما نشنیده اید که برای مثال، مردم روس و یا بریتانیا با مردم ایران دشمن باشند. همینطور هرگز نشنیده اید که ایرانیان خود را دشمن مردم بریتانیا یا روسیه یا کشورهای دیگر بدانند. بر عکس ما همیشه بزرگان فلسفه و ادب و هنر این کشورها و کشورهای دیگر را ارج نهاده و از آنها بخوبی یاد کرده ایم.

در مورد اعراب مسئله کمی متفاوت و پیچیده است. یکی از دلایل آن مسائل تاریخی می باشد که طی آن، اعراب سعی نمودند با فشار زیاد و ظالمانه، عقاید خود را بر ایرانیان با آن پیشینه فرهنگی بزرگ تحمیل نمایند و این امر در حافظه تاریخی ایرانیان باقی مانده است. دوم آنکه سیاست های نادرست حکومت فعلی ایران در کشورهای عربی، باعث شده است اکثریت مطلق مردم عادی عرب را نیز با ایرانیان در تخاصم قرار دهد. از اینرو در حال حاضر وضعیت ایرانیان با اعراب مانند آب و روغن است. با این حال من معتقدم نسل آینده ایرانیان این معضلات را حل خواهد نمود و ضمن ارج نهادن به گذشته تاریخی خود، با همه جهان یک رابطه دوستانه را ایجاد خواهد نمود، زیرا در هر حال ایران آینده در جهان، نقش بسیار فراگیر و مهمی را در زمینه های علمی، هنری، فلسفی و غیره ایفا خواهد نمود.

.........................

سوال سوم: اینکه شما بریتانیا را مبلغ دین و مذهب می دانید آیا فکر نمی کنید این یک توهین به مذاهب باشد. در صورتیکه به نظر می رسد خودتان مذهبی هستید؟

 

پاسخ به سوال سوم:

در اینجا ترجیح می دهم ابتدا قسمت دوم سوال شما را پاسخ بدهم. در این ارتباط باید به سادگی به شما بگویم که من هرگز در تمام طول زندگی خود، حتی ده دقیقه هم مذهبی نبوده ام. شما باید بدانید معنویت با مذهبی بودن دو مقوله کاملن متفاوت است.  زمانی که شما از مذهب صحبت می کنید منظور شریعت است که سخت و خشن و غیرقابل انعطاف است و این در حالی است که معنویت خالص، سرشار است از انعطاف، گذشت، محبت و خدمت بی چشمداشت به انسانها. به همین نسبت خدای مورد نظر مذهبیون با خدای واقعی در تفکرات معنوی، زمین تا آسمان متفاوت است.

 

پاسخ به قسمت اول سوال شما:

ببینید هیچ کشوری در جهان به خوبی بریتانیا ادیان و مذاهب را نمی شناسد. از اینرو متخصصان بریتانیایی همیشه به نوعی حامی مذاهب مختلف بوده اند و هر گاه لازم بوده است با تسلطی که بر همه جزئیات این عقاید داشته اند از آن به عنوان ابزار استفاده نموده اند.

 آنچه تاکنون اتحاد جماهیر شوروی در این راستا انجام داده است، نوع کمونیستی ورژن بریتانیایی آن بوده که در سال ۱۹۶۰ در ایجاد دانشگاه پاتریس لومامبا (دانشگاه دوستی ملل روسیه) در مسکو تجلی یافته است. این دانشگاه را متخصصان، مرکز جاسوس سازی شوروی بر علیه دمکراسی های غربی ارزیابی می کنند. بسیاری از آموزش دیدگان این دانشگاه، بعدها در قالب افراد مذهبی در مراکز حساس سیاسی در کشورهای فقر زده عمدتن آفریقائی و آسیایی جهان استبدادهای ویرانگری را ایجاد نمودند، بدون آنکه حداقل کیفیت زندگی مردم در آن محدوده کمی ارتقاء یابد. دین متأسفانه همیشه ابزار دست بوده است.

.................

سوال چهارم: آیا شما بالاخره سازمان ملل و سازمان بهداشت جهانی و احکام آنها را قبول دارید یا خیر؟

 

پاسخ به سوال چهارم:

بطور مطلق نمی شود به این سوال شما پاسخ داد. اما بطور کلی من نظر خود را بارها در مورد این دو سازمان و دیگر سازمانهای جهانی عنوان داشته ام، از جمله در مقاله «نظم نوین جهان». در اینجا مختصرن می توانم بگویم: هر دوی این سازمانها که البته سازمان بهداشت جهانی یکی از زیرمجموعه های سازمان ملل است، در حال حاضر بیش از حد زیر نفوذ چپ گرایان تندرو و افراطی می باشند. در سازمان ملل کشورهای آمریکا، بریتانیا، فرانسه، چین و روسیه حق وتو دارند. در نگاه اول به نظر می آید این وضعیت، باعث برقراری تعادل در آنجا می شود، حال آنکه چپ و اسلامگرائی رادیکال چنان در تار و پود کشورهای آمریکا، بریتانیا و فرانسه رسوخ نموده است که در برخی موارد، سفیران این کشورها در تصمیم گیری های سازمان ملل با نقطه نظرات قطب مخالف، یعنی چین و روسیه در یک راستا قرار می گیرند. کار سازمان بهداشت جهانی نیز چنان رسواست که اکثر سیاستمداران، آن را یک سازمان چینی قلمداد می کنند.

من معتقد هستم در نظم نوین جهان که یقینن خواهد آمد، سازمانهای جدیدی ایجاد و یا اشکالات این سازمانهای جهانی کنونی اصلاح خواهند شد و ایرانیان در این امر، شرکت چشمگیری خواهند داشت.

 

با آرزوی موفقیت
فرامرز تابش

  
 
 
04.11.2023
 
                                                                                       
 

پاسخ به یک سوال ارسال شده در تاریخ چهارم نوامبر ۲۰۲۳ میلادی به سایت پژوهشکده در مورد این مقاله :س

 

با عرض درود و تشکر فراوان برای این سری مقالات بسیار با ارزش که ابهامات تاریخی زیادی را روشن ساخت و همینطور مقالات باارزش دیگر شما، سوال من این است که: لطفا بفرمائید تکلیف ملیت بزرگانی چون مولوی چیست که زادگاه آنها در آن زمان ایران و امروزه آن شهر در کشور افغانستان قرار دارد؟ با سپاس

 

پاسخ:

با درود و سپاس از لطف شما، س

جلال‌الدین محمد بلخی ملقب به مولوی و همه عرفای بزرگ، از نظر معنویت و از دیدگاه عرفان، متعلق به همه جهان هستند و کسی نمی تواند مهر مالکیت بر آنها بزند، اما از نظر تاریخی و به عنوان تعیین ملیت، مولوی ایرانی به حساب می آید، زیرا در آن زمان، محل تولد وی یعنی بلخ، یکی از شهرهای معتبر و پررونق ایران در منطقه خراسان بزرگ بوده که خود بخش مهمی از آن سرزمین را تشکیل می داده است. باید بیاد داشت، عده ای از پژوهشگران، محل تولد مولوی را وخش نیز گفته اند که البته تفاوتی در بحث ما ندارد زیرا وخش که امروزه در کشور تاجیکستان قرار دارد نیز در آن زمان یکی از شهرها ی ایران بوده است.  به همین صورت نظامی گنجوی و رودکی و دیگر مشاهیر که محل تولدشان شهرهایی از ایران بوده است که در این دوره به علت تجزیه تدریجی ایران، این شهرها در کشورهای دیگری قرار گرفته اند، همگی ایرانی محسوب می شوند. س

با همین آرگومنت می توان گفت: بعد از تجزیه هر منطقه از ایران و تأسیس یک کشور مستقل که رسمن مورد تأیید اکثر کشورهای جهان قرار گرفته باشد، هر فردی که به هر دلیل در آن کشورها مشهور شده باشد را نمی توان ایرانی محسوب نمود و باید به نام همان کشور ثبت شود. برای مثال ظاهر شاه را نمی توان ایرانی دانست، زیرا او از تاریخ ۱۹۳۳ تا ۱۹۷۳میلادی پادشاه افغانستان بود. کشوری که چهارده سال قبل از آن، در نوزدهم اوت ۱۹۱۹ تأسیس شده و رسمن استقلال یافته بود.س

امیدوارم توانسته باشم تا حدودی به سوال شما پاسخ بدهم.

 09.10.2023 
                                                                                 

  سوال سس س

 چطور کسی که خود را ملی گرا می داند، می تواند به شخصی مانند نرگس محمدی (در مورد کسب جایزه صلح نوبل) تبریک بگوید که به گروه های ضد ملی تعلق دارد؟ سس


پاسخ

 با درود خدمت دوستان عزیز، س
در ارتباط با آنچه بیان فرموده بودید، باید دانست که ملی گرایی، بستگی تام به هویت ملی یک کشور دارد که در طول تاریخ از مجموعه ای از آثار نویسندگان، شاعران، دانشمندان، متفکران، موسیقی دانان، هنرمندان در عرصه های مختلف، پهلوانان و سلحشوران و همینطور پادشاهان بزرگ و مانند آنها، تشکیل شده است. بدیهیست افراد تأثیرگذار در همه زمینه های فوق، از اقوام مختلف ایرانزمین با عقاید کاملن متفاوت بوده و هستند. این بدان معانست که برای مثال، برخی از اشعار و یا کتابها و یا آثار سینمایی و تئاتری ما از چپ گرایان بوده است. برخی از آثار دیگر، مانند نقاشی های کم نظیر جهان که از طرف یونسکو به نقاشی جادوئی معروف شده اند از استاد محمود فرشچیان است که یک خداباور بسیار معتقد است. مضاف بر آن، در آن مرز و بوم، ما ارامنه مسیحی ارزنده را داریم که موسیقی و سینمای ایران را عمیقن متأثر نمودند و یا زرتشتیان دوست داشتنی که ایران باستان در دامان آنها رشد یافته است. اکثر استادکاران هنرهایی چون قلمزنی، منبت کاری، خاتم کاری، طراح نقوش فرش و غیره، مسلمان معتقد ولی نرمخویی بودند که با تندروی مذهبی امروزه کیلومترها فاصله داشتند و هنوز شرح زندگی آنها موجود است.
س


در این دوره نیز بسیاری از هنرمندان جدید، آتئیست و یا آگنوستیک می باشند. عده ای هم عقاید سیاسی خاصی را دنبال می کردند که شاید ما با آن عقاید مخالف باشیم، مانند مرحوم بانو مرضیه و آندرانیک که با  سازمان مجاهدین همکاری داشتند. اما آیا زمانی که از موسیقی کلاسیک ایران صحبت می شود، می توان بانو مرضیه که یکی از استوانه های کم نظیر آواز ایران است را به صرف عقاید سیاسی اش از قلم انداخت و همینطور آندرانیک و یا دیگران را. مورد دیگر آن است که در دوران معاصر، ما استاد الهی را داریم که با ارائه دکترین خود، فلسفه، دین، منطق و علم را یکپارچه نموده، برای اولین بار، ساختار جهان هستی را توضیح دادند. هم اکنون برخی افراد فرهیخته و برجسته، از کشورهای مختلف در جهان مشغول کنکاش در آثار ایشان می باشند و بعضن کتابهایی نیز در آن مورد بچاپ رسانده اند. ایشان در یک خانواده معنوی از سلسله عرفانی اهل حق بدنیا آمده اند. (با گروه شبه نظامی عصائب اهل حق عراق اشتباه نشود.)  س
فراموش نکنیم که ادبیات و عرفیات اخلاقی کهن این سرزمین، که امروزه تا حد زیادی تخریب شده اند، مدیون و مرهون تفکرات عرفای بزرگی چون فردوسی، حافظ، سعدی، نظامی و امثال آنهاست.
س


همه اینها با هم و مجموعن، هویت ملی ما را ساخته است. هویتی که در حال غنی تر شدن نیز می باشد. حال اگر یک بانوی ایرانی، موفق شده است به یک جایزه بسیار مهم جهانی دست یابد و نام زنان ایران را پرآوازه کند، آیا نباید این امر را یک برد ملی تلقی نمود و آن را تبریک گفت؟س


یک سیاستمدار ملی گرا باید دید وسیعی نسبت به مسائل مربوط به کشورش داشته باشد و در صورت امکان، آماده  ایجاد هر نوع گفتمان مثبت با هر گروهی باشد. آنها که با عقاید من آشنا هستند می دانند که کمتر کسی به اندازه من، چپ را تخطئه کرده است، اما واقعیت آن است که چپ های متعادلی وجود دارند که آماده همکاری با ملی گرایان می باشند و این در حالی است که در طرف مخالف، گویی برخی در این تصور خام و باطل می باشند که ملی گرائی ارثیه پدری افراد بخصوصی می باشد و از اینرو دائمن حکم صادر می کنند: این چپ است، آن دیگری مذهبیست، این با رژیم بوده است، آن یکی با اصلاح طلبان احوال پرسی کرده، و آن دیگری ملی گرای واقعی نیست و ...!!! س


من سیاستمدار نیستم، اما این را می دانم که، اگر شخصی خود را ملی گرا می داند، قبل از هر چیز باید به ملت خود که در بند است بیاندیشد و نفع آنها را در نظر بگیرد، نه احساسات شخصی و سلیقه سیاسی خود را. یک سیاستمدار ملی گرای لایق و ورزیده، اگر لازم باشد نه تنها با اصلاح طلبان سابق، بلکه با اصولگرایان مستعد و متعادل تر نیز باید وارد گفتگو و حتی همکاری شود. گذشته از آن، از فردای آزادی آن کشور که خواهد آمد، مجبور هستیم با انسانهایی با انواع تفکرات گوناگون در همسایگی دیوار به دیوار، در یک محله، در یک شهر و نهایتن در یک کشور، یک همزیستی مسالمت آمیز، زیر چتر قوانین دمکراتیک را تجربه کنیم، تا امنیت خاطر برای همه تأمین شود. مگر آنکه مفهوم دمکراسی و حکومت دمکراتیک را درک نکرده باشیم.  س


من عمیقن معتقدم، آزادی برای ایرانیان زمانی حاصل خواهد شد که از نظر سیاسی رشد کافی کرده باشند تا بتوانند تاکتیکهای خود را منطبق با تغییرات اجتماعی و سیاسی آن کشور تغییر دهند. برای اینکار باید مخالفت ها و جنگ های سیاسی را به بعد از آزادی محول کرده و تا آنجا که ممکن است، افراد مخالف و یا جدا شده از بدنه نظام را جلب و جذب نمود. اگر راه دیگری می دانید، این گوی و این میدان.    س



با آرزوی موفقیت

فرامرز تابش


سس

 21.08.2023     

  سوال سس س

با درود و …. دو سوال ساده دارم که اولی احتمالن بی اهمیت باشد اما با تکیه بر لطف و محبت شما مطرح میکنم.

 سوال  :  من و خواهرم که دور از هم نیزهستیم،  بسیاری از اوقات، همزمان خوابی یکسان با جزئیات کاملن یکسان میبینیم و روز بعد هر کدام از زاویه دید خود آن را تعریف می کنیم. برایمان کمی عجیب و غیر معمول است. آیا دلیل خاصی دارد؟ سوال:  افراد زیادی را میشناسم که تمام زندگی شان با گرفتن دعا از دعا نویس و جادو جنبل، به منظور دستیابی به اهدافشان سپری شده است، افرادی در میان اقوام و... میخواستم بدانم در برابر جادوی سیاهی که ممکن است بدون انکه بدانیم در مورد ما نیز انجام داده یا می دهند،  آیا راهی یا چاره ای داریم یا که باید تسلیم سرنوشتی باشیم که خودمان از قبل رقم زده ایم؟ قبلن تشکر می کنم.س



پاسخ
با درود
قسمت اول سوال شما تا آنجا که من می دانم، می تواند دلایل مختلفی داشته باشد از جمله آنکه:
س
س - ممکن است یک مطلب به هر دوی شما مربوط بوده باشد، از اینرو صحنه به هر دوی شما انتقال یافته است. س
س - هر دوی شما در یک مقطعی از زمان خاص به یک مطلب خاص توجه و تمرکز کرده باشید. س
در هر حال چیز مهمی نیست مگر آنکه در خواب از شما چیزی خواسته باشند که انجام دهید، در آن صورت مسئله حساس و پیچیده می شود.
س


قسمت دوم سوال شما بسیار مهم است، زیرا به دنبال دعانویس و جادو و جنبل رفتن، انسان را مانند آلیس، در سرزمین عجایب قرار می دهد که هر خطری می تواند در آنجا در کمین باشد. اصولن فاگیری، کف بینی، احضار ارواح و این قبیل مسائل می تواند بر روی روان، اثرات ناخوشایندی داشته باشد.  به ویژه دانشجویان استاد الهی مطلقن به دنبال چنین مسائلی نمی روند و اصولن چنین مسائلی را کسر شأن خود می دانند.
س


در مورد جادوی سیاه حقیقی باید عرض کنم که این عمل به ندرت در جائی انجام می شود، در اروپا، بریتانیایی ها به این امور بسیار علاقمند هستند. این عمل حتی در لژهای سیاه نیز دیگر انجام نمی شود، زیرا آنها می دانند که در صورت برهم خوردن تعادل نسبی انرژی در سیاره زمین، مأموران نور دخالت خواهند کرد. حتی قبل از آنکه آن ریتوال های سیاه (واقعی و نه شبه واقعی) بخواهد به انجام برسد، مأمورین آن را برهم خواهند زد.
س


یک دانشجوی استاد الهی نباید از این قبیل مسائل هراسی بخود راه دهد. زیرا فرضن اگر چنین امری در زندگی های قبل بوده، با ورود به این راه، به مرور حل خواهد شد. اصولن جادو و طلسم و امثال آن، بر دانشجویان استاد الهی اثر ندارند. از اینرو لازم نیست از چنین مسائلی بترسید. زیرا          " ما پدر داریم عزیزم" .
س

با آرزوی موفقیت

فرامرز تابش


 03.07.2023 

 

 03.07.2023 

                                                                                          

  سوال سس 

با درود فراوان به شما ....س

قبل از مطرح کردن مطلب خود، از شما صمیمانه و مصرانه تقاضا دارم، این مطالب را خلاصه نکنید، زیرا ممکن است، سوال کمی طولانی شود ولی مطرح کردن آن فقط و فقط به علت علاقه بنده به روشن شدن حقیقت است و اینکه لا اقل برخی از ایرانیان فعال در مدیای فارسی، روش خود را در تهیه مقالاتشان تصحیح کنند، زیرا در غیر اینصورت جامعه تعقل گرای ایرانی راه به جائی نخواهد برد.س

لازم است به شما بگویم که من و چند نفر از دوستان، تمام زوایای سایت پژوهشکده اندیشه آنلاین آلمان را می شناسیم و همه مقالات را در همه زمینه ها بدقت و حتی چند باره مطالعه نموده ایم و از طرف دیگر در مدیا نیز فعالیتهای مستقل خود را داریم.س

حال مطلب آن است که: هر بار بعد از آنکه شما مقاله ای را انتشار می دهید، به ویژه در زمینه مسائل سیاسی، یک حرکت و جنبشی آشکار در مدیای فارسی زبان ایجاد می شود و همه بر حسب سطح سواد و با زبان خودشان در باره آن مطلب می نویسند، اما بدون ارائه سند.س

برای نمونه، بعد از انتشار مقاله شما در دو بخش به نام «ملی گرایی معتدل ایرانی- خط سوم در جایگاه سیاسی جهان» یک استاد دانشگاه که به عقیده بنده چپ گرا می باشد، تمام مطالب آن مقاله را در سخنرانی خود مورد استفاده قرار داد ولی همه را به رفقای خود ریفرنس داد. من برش هایی از آن ویدئو را برایتان فرستادم که البته می دانم آنها را انتشار نخواهید داد و حق هم با شماست. فقط برای اثبات آنکه آنچه می گویم عین حقیقت است. این شخص، عنوان آن ویدئو را "ملی گرائی ....." انتخاب کرده بود.س

حقیقتش را بخواهید هدف من حتی دفاع از پژوهشکده و مقالات آن نیست، بلکه چنین اعمال ناشایستی را برای یک استاد دانشگاه که در شبکه های تلوزیونی ......  و ....  و ....... نیز صحبت می کند یک فاجعه می دانم.س

این مطلب را شما می توانید به عنوان یک درد دل از وضعیت کنونی مدیای فارسی زبان در نظر بگیرید و حتی انتشار هم ندهید، اما مطلب من آن است که حداقل نظر خود را از چنین برخوردهای نادرستی عنوان بفرمائید و یا مقاله ای در آن باره بنویسید تا شاید به مرور زمان، حداقل در نسل آینده ریشه این برخوردهای غیر منطقی بخشکد.س

ضمنأ خواهشمندم دلیل خود را برای عدم پذیرش مصاحبه با مدیای فارسی بیان کنید.س

با عرض درود فراوان از زحمات شما

 

 

پاسخ

با درود

اول آنکه آنچه نوشته اید در قیاس با برخی مطالب دیگران که به یک کتابچه می ماند، چندان طولانی نیست، ولی در هر حال از عنوان کردن نام دیگران و هر آنچیزی که باعث شخصی شدن مسئله شود، خود داری می کنیم.س

ضمنن آن قطعات ویدئویی که ارسال فرموده بودید را مشاهده نمودم. باید بگویم دقیقن حق با شماست.س

در ارتباط با چنین کپی کاری هایی از زحمات دیگران، بدون دادن ریفرنس به اصل مقاله، باید بگویم این امر بطور قطع و یقین یک بی اخلاقی مسلم است و من هر از چند گاهی در ابتدای برخی مقالات که از اهمیت بیشتری برخوردار می باشند، این مسئله را مورد تأکید قرار می دهم.س

از نظر روانشناسی مورد نظر ما که برحسب جهان بینی سیرکمال استاد الهی و برای اولین بار در جهان ارائه شده است، دلایل این بی اخلاقی ها مختصرن چنین است:س

س ۱- از آنجا که ایرانیهای فعال در سوشیال مدیای فارسی، تنها حدود چهار دهه است که با گسترش روز افزون پلتفرم های مدیایی و ایجاد تلویزیونهای فارسی زبان، امکان  ابراز وجود و ارائه معلومات خود را یافته اند، از اینرو آنها را می توان در مرحله «اثبات خود» در نظر گرفت. بدیهی است که در این مرحله، نام فرد و یا پلتفرم دیگری را به عنوان ریفرنس نمی آورند زیرا نمی خواهند مخاطبین خود را به جائی دیگر ارجاع دهند. به عبارت ساده تر، هنوز شخصیت مطبوعاتی چنین افرادی شکل نگرفته است، از اینرو در پس ضمیر ناخودآگاهشان، از خود نامطمئن هستند.س

س ۲- ما ایرانیان جزو قدیمی های سیاره زمین محسوب می شویم. این بدان مفهوم است که بارها و بارها به زمین آمده، اندکی پیشرفت و یا پسرفت داشته ایم. اثرات معلومات ناشی از این آمد و شد که در سیستم کارمای خودیت حقیقی ما ثبت شده است، بر روی روان ما، نوعی خود بزرگ بینی ایجاد می کند که از یک طرف کارهای دستجمعی را برای ما سخت می کند و از طرف دیگر این خودبرتر پنداری باعث می شود، از هر راه و طریق ممکن، به اطلاعاتی دست یابیم که متعلق به دیگران است. زیرا از نظر روانی برای اثبات خود و این امر توهم آمیز که ما برتر هستیم، نیاز داریم در مطبوعات چنین القا کنیم که " من بهتر و بیشتر" می دانم. برای این افراد، هدف وسیله را صد در صد توجیه می کند. پس نیازی به ارائه ریفرنس صحیح نیست، زیرا در آنصورت از سکه خواهیم افتاد!!!س

س ۳- از آنجا که تلویزیونهای پر مخاطب دولتی به افراد کارشناس خود دستمزد می دهند، این افراد در اظهار نظرات خود، خود را ملزم به ارائه سند و یا ریفرنس نمی بینند، به دو دلیل:س

الف) آن شبکه تلویزیونی، برای اظهارات این افراد از آنها سند نمی خواهد.س

ب) این افراد می پندارند که با ارائه سند و ریفرنس، ممکن است آن شبکه به سراغ آن ریفرنس اصلی برود و این شخص، منبع درآمد خود را از دست بدهد.س

حدود شش ماه پیش، به یک موزیک ویدئوی بسیار زیبا از عده ای دختران و پسران جوان هندی و پاکستانی برخورد نمودم که داستانی را به عنوان متن موسیقی زیبای خود انتخاب کرده بودند. با تلاش زیاد به اصل داستان که یک متن هندوپاکستانی می باشد دست یافتم که «عبور از رودخانه چناب» نام داشت. در همان گیر و دار به فیلم نامه ای به زبان انگلیسی از خانم پروفسور لاکشمی برخورد نمودم به نام «عبور از رودخانه»[1] و از آنجا که مدت ها بود چهارچوب یک داستان کوتاه بخصوص را در ذهن داشتم، ترجمه تیتر داستان ایشان و آن گروه موسیقی یعنی «عبور از رودخانه» را برای داستانم انتخاب نمودم و در ابتدای داستان که هنوز آن را انتشار نداده ام تأکید نمودم که عنوان تیتر داستان را از آن دو منبع یاد شده گرفته ام، گرچه داستان من کاملن متفاوت از آن دو داستان بود.س

باید توجه داشت که تا به حال ندیده ام که کسی ریفرنسی برای عنوان مقاله و یا داستان و کتاب خود ارائه داده باشد، اما من این امر را باعث وزین تر شدن یک مقاله، داستان و یا کتاب می دانم.س


در مقاله ای به نام «نکاتی که در تهیه یک مقاله معتبر باید رعایت شوند» به این مسئله به عنوان یکی از نکاتی که باید مورد توجه قرار گیرد تا یک مقاله را بشود معتبر دانست، اشاره نموده ام.س


در جاذبه ای که مقالات پژوهشکده ایجاد می کنند می توان دو مسئله مهم را دخیل دانست:س

الف) صرف نظر از تکنولوژی که بطور روزافزون در حال پیشرفتی چشمگیر است، علم در همه زمینه های دیگر، از جمله در زیست شناسی، فیزیک، فلسفه و منطق، الهیات و متافیزیک به بن بست رسیده است.س

ب) مقالات پژوهشکده که بر اساس جهان بینی سیرکمال تهیه شده، انتشار می یابند، در همه زمینه ها آن بن بست ها را شکسته، راهگشا می باشند و درست به همین دلیل از جذابیت زیادی برای اهل خرد برخوردار هستند.س

در یک جمعبندی کوتاه می شود گفت:س

س           " کار پژوهشکده اندیشه آنلاین آلمان، تولید فکر در زمینه های مختلف، بر اساس جهان بینی سیرکمال است که در هر حال و در هر صورت به استقرار نظمی نوین در جهان خواهد انجامید. در این میان حساسیت زیاد ما بر روی مقالات بخش «علوم تلفیقی» می باشد. "س


من شخصن امید چندانی به تغییر روش در عملکرد برخی از متفکران ایرانی کنونی در مورد آنچه مورد نکوهش قرار گرفت ندارم، اما تصور می کنم که جوانان و نوجوانان و به ویژه فرزندان آنها در ایران آینده، این مسائل را مورد نظر قرار خواهند داد. در نتیجه  مطالب و تحقیقات آنها وزین و قابل اعتنا خواهند بود.س

در مطالبی که متفکرین غربی ارائه می دهند به همه ریفرنس ها، بطور کامل اشاره می شود. چیزی که بطور کلی ما ایرانیان بنا بر دلایل یاد شده فوق با آن غریبه هستیم.س


به نظر می رسد که ما ایرانیان در بیش از چهار دهه گذشته، به ویروس های فکری و اخلاقی دیگری نیز مبتلا شده ایم که از قوه به فعل درآمده و برخی از ما را به کارهایی شنیع تر در جهان مدیا، به ویژه در ایران وادار نموده است. از آن جمله، پرداخت پول های کلان به افراد ادیب و نویسندگان حرفه ای، برای نوشتن کتاب به نام متقاضی که پرداخت کنند پول نیز می باشد.س

زد و بندهای سیاسی برای نخبه جلوه دادن افرادی که از نظر سطح سواد، بسیار زیر حد متوسط می باشند از طریق قدرت رسانه های اصلی و حتی کوچکتر فارسی که برخی از آنها وابسته به قدرت های جهانی می باشند، یکی دیگر از پدیده های شوم این دوره است و البته بی اخلاقی های دیگر.س

س " با این همه، من این امر را نه تنها مضر نمی دانم، بلکه باعث شکوفائی اندیشه در آینده ایران نیز قلمداد می کنم، زیرا ارزش خوبی و درستی را تنها می توان از تجربه کردن بدی و نادرستی شناخت."س

 

در آخرین کلام:س

 دلیل آنکه حاضر به مصاحبه با مدیای فارسی نیستم، صرف نظر از کمبود وقت که همیشه بدان گرفتار هستم، همه آنچیزی است که بیان شد، ضمن آنکه برای همه آن شبکه های خبری احترام قائل هستم و وجود آنها را با تمام کاستی ها و کژروی ها بطور کلی مفید می دانم، زیرا در هر حال باعث مطبوعاتی شدن فکر توده ایرانیان خواهند شد.س

من فقط حاضرم در صورتی که عمری باقی باشد که بعید می دانم، با کمال میل در آینده که نسل جدید، قدرت مطبوعات را به دست خواهد گرفت، با آنها به گفتگو بنشینم، زیرا به قدرت فکر، درک مطلب و فهم تفاوت ها، درستکاری و صداقت آنها ایمان دارم  و معتقدم:س

 س " اکثر آنها، نسل نظم نوین خواهند بود که بطور کلی به ویروس های ذهنی ما دچار نمی باشند. آنها اخلاق مدار خواهند بود. "س

 

امیدوارم شما نیز به مقاله ای که از من درخواست نموده بودید رسیده باشید.س

با ادای احترام برای حس مسئولیت شما نسبت به پژوهشکده و حقیقت که از اعتقاد شما به استاد الهی سرچشمه می گیرد.س

 

                                             [1] Crossing the River


با آرزوی موفقیت

فرامرز تابش